معنی موسیقیدان باستانی
حل جدول
نکیسا
موسیقیدان
موزیسین
موسیقیدان ایتالیایی
ناردینی
توسکانینی
موسیقیدان آلمانی
باخ
موسیقیدان اتریشی
موزارت
موسیقیدان اتریشى
هایدن
واژه پیشنهادی
باربد
فرهنگ واژههای فارسی سره
خنیاگر
فارسی به آلمانی
Künstler (m), Künstlerin (f)
فرهنگ معین
(ص فا.) کسی که علم موسیقی را آموخته باشد.
فارسی به عربی
فنان
فارسی به ایتالیایی
musicista
لغت نامه دهخدا
باستانی. (ص نسبی) قدیم. کهن. عتیق. دیرینه. قدیمی:
بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی
بسنگ اندرون بوده ای باستانی.
فرخی.
بدان خانه ٔ باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری.
منوچهری.
بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی.
منوچهری.
دلجویی کن که نیکوان را
دلجویی رسم باستانی است.
خاقانی.
|| معمر. سالخورده.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا ء عتیقه.
معادل ابجد
805